کد مطلب:29985 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:106

محمّد بن حنفیّه












6359. شرح نهج البلاغة - به نقل از سعید بن جبیر -:عبد اللَّه بن زبیر سخنرانی كرد و به علی علیه السلام ناسزا گفت. این خبر به محمّد بن حنفیّه رسید. به سوی عبد اللَّه آمد و او در حال سخنرانی بود. برایش صندلی گذاشتند.

او سخنرانی عبد اللَّه را قطع كرد و گفت:ای گروه عرب! رویتان سیاه! شما حاضرید و به علی، بد گفته می شود ؟! علی علیه السلام دست خدا علیه دشمنان خدا بود و آذرخشی از فرمان خدا بود كه خدا وی را بر كافران و منكران حقّش فرستاده بود.

علی علیه السلام آنان را به خاطر كفرشان كشت و آنان وی را بد گفتند، وی را دشمن داشتند و كینه و حسدِ وی را در دل هایشان جای دادند. این، زمانی بود كه پسر عمویش صلی الله علیه وآله هنوز زنده بود.

وقتی خداوند عزّوجل پسر عمویش صلی الله علیه وآله را نزد خویش برد و آنچه را در نزدش بود، برای او دوست داشتنی تر دید، گروهی كینه هایشان را علیه او آشكار كردند و بدخواهی هایشان را به زبان آوردند:گروهی از آنان حقّش را گرفتند، گروهی برای كشتنش توطئه كردند و گروهی به بدگویی او و دادن نسبت های نارَوا به او پرداختند.

اگر برای نسل او و یاوران دعوت او دولتی باشد، استخوان های آنان را می پراكنَد و جسدهایشان را، در زمانی كه نابود شده اند، از خاك بیرون می كشد، و این پس از آن است كه زنده هایشان را بكُشد و بزرگانشان را خوار نماید. در این صورت است كه خداوند - كه نامش بلند باد - آنان را به دست ما عذاب می كند و خوارشان می نماید و ما را بر آنان یاری می دهد و دل هایمان را خُنك می سازد.

سوگند به خدا، علی علیه السلام را بد نمی گوید، مگر كافری كه بدگویی به پیامبر خدا را مخفی می دارد و می ترسد كه ایشان را آشكارا بدگویی كند. پس به جای ایشان، علی علیه السلام را بد می گوید.

آنان كه عمرشان زیاد است و مرگ به سراغشان نیامده است، سخن پیامبر خدا را درباره وی شنیده اند كه:«جز مؤمن، تو را دوست نمی دارد و جز منافق، تو را دشمن نمی دارد». «وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُواْ أَیَّ مُنقَلَبٍ یَنقَلِبُونَ؛[1] آنان كه ستم كردند، به زودی خواهند دانست كه بازگشتشان به كجاست».

ابن زبیر، بار دیگر به سخنرانی اش برگشت و گفت:به فرزندان فاطمه اجازه سخن گفتن داده ام. پسر اُمّ حنیفه چرا [ به خودش اجازه می دهد كه سخن مرا قطع كند]؟

محمّد گفت:ای پسر اُمّ رومان! چرا من حرف نزنم؟ آیا جز این است كه من از فرزندان فاطمه علیها السلام تنها یك چیز، كم دارم؟! فخر بنی فاطمه از من دور نیست؛ چون فاطمه علیها السلام مادر برادرهای من بوده است. من، پسر فاطمه (دختر عمران بن عائد بن مخزوم)، مادر بزرگ پیامبر خدا، هستم. من، پسر فاطمه (دختر اسد بن هاشم)، دایه پیامبر خدا و جانشین مادر وی، هستم. آگاه باشید كه اگر خدیجه (دختر خُوَیلِد) نبود، استخوانی در بین بنی اسد بن عبد العُزّی نمی یافتم، مگر آن كه آن را می شكستم.

و آن گاه برخاست و رفت.[2].









    1. شعراء، آیه 227.
    2. شرح نهج البلاغة:62/4.